• امروز : شنبه - ۲۱ مهر - ۱۴۰۳
  • برابر با : 9 - ربيع ثاني - 1446
  • برابر با : Saturday - 12 October - 2024
20

بازخوانی نگاهی انتقادی به رباعیات خیام و ترجمۀ “فیتز جرالد”

  • کد خبر : 2881
  • ۰۹ خرداد ۱۴۰۱ - ۹:۱۰
بازخوانی نگاهی انتقادی به رباعیات خیام و ترجمۀ “فیتز جرالد”
انتساب غلط رباعیات (از ۱۵۰ تا بیش از ۸۰۰ رباعی) به خیامی فیلسوف و ریاضی‌دان که در طول چند صد سال گذشته، هم‌چنان نوشته، تکرار و پراکنده می‌شود از زمانی شهرۀ آفاق شد که ادوارد فیتز جرالد انگلیسی بعضی رباعیاتی که به دستش رسید را به نام خیام ترجمه کرد.

به گزارش تحلیل روز و به نقل از تسنیم، دکتر علی‌اکبر ولایتی در یادداشتی با عنوان “بازخوانی نگاهی انتقادی به رباعیات خیام و ترجمۀ فیتز جرالد” نوشت:

دربارۀ حکیم عمر خیام، رباعیات منسوب به او، و مترجم این رباعیات به زبان انگلیسی بسیار سخن رفته است. در این جستار، در پی بازگویی آن مطالب مکرر نیستیم؛ چراکه خوانندۀ فرهیخته با مراجعه به دیگر کتب و مقالات از نوشته‌ها و پژوهش‌ها در این باب آگاه خواهد شد. آنچه نگارنده را به نگاشتن این سطور واداشته، پیش از هرچیز، انبوه مقالاتی است که ناخواسته، گاه در کمال کم‌دقتی در باب اشعار منتسب به حکیم عمر خیامی و ترجمه ادوارد فیتز جرالد[۱] از آن رباعیات منتسب، در روز بزرگداشت این فیلسوف و حکیم عالی‌قدر (۲۸ اردیبهشت‌ماه) نگاشته شد.

نگارنده بر آن است تا در سطور بعد، خواننده را به تأملی در صحت انتساب رباعیات به حکیم ابوالفتح غیاث‌الدین عمر بن ابراهیم خیامی نیشابوری (همایی، ۱۳۴۳، ص ۳)، خیامی فیلسوف و ریاضی‌دان، و اصالت ترجمۀ فیتز جرالد از این رباعیات فراخواند. البته با فروتنی که لازمۀ هر کار علمی است، نوشتۀ خود را عاری از خطا نمی‌داند و صرفاً خاضعانه اندیشمندان حوزۀ ادب و تذکره‌نگاران و تراجم‌نویسان اندیشمند زبان و ادبیات فارسی را به بحث و بررسی در این زمینه دعوت می‌کند.

نخست این‌که انتساب غلط رباعیات با شمارگان متفاوت از حدود ۱۵۰ تا بیش از ۸۰۰ رباعی به خیامی فیلسوف و ریاضی‌دان که در طول چند صد سال گذشته، هم‌چنان نوشته، تکرار و پراکنده می‌شود از زمانی شهرۀ آفاق شد که ادوارد فیتز جرالد انگلیسی (۱۸۰۹-۱۸۸۳م) در سال ۱۸۵۹م، بعضی از رباعیاتی که به دست او رسیده بود به نام خیام ترجمه و در اروپا منتشر کرد. نسخۀ مورد استفادۀ فیتز جرالد (نسخۀ بادلیان) تاریخ ۸۶۵ق را دارد و در تبریز نگارش یافته است و ۱۵۸ رباعی دارد.

ادوارد بایلز کاوِل۲، یکی از سرشناس‌ترین شرق‌شناسان انگلیسی و معلم فارسی فیتز جرالد (لؤلؤیی، ۱۳۷۴، ص ۱۷۷)، این نسخۀ خطی را در مجموعۀ نسخه‌های خطی سر ویلیام اوزلی[۳] که در کتاب‌خانۀ بادلیان دانشگاه آکسفورد نگه‌داری می‌شود کشف کرد و از روی آن، به خط خودش، یک نسخه تهیه کرد و آن را به عنوان هدیۀ جدایی پیش از سفر به هندوستان به فیتز جرالد داد (Arberry, 1958, p 17). فیتز جرالد این رباعیات را ترجمه کرد و این ترجمه بعدها به زبان‌های مختلف ترجمۀ دوباره شد و در این میان، بعضی از ایرانی‌ها هم با ذوق‌زدگی بر خود می‌بالیدند و در دامن‌زدن به این انتساب نادرست کوتاهی نکردند.

این در حالی است که بسیاری از تراجم‌نگاران و دانشمندان تاریخ ادب فارسی بر این نظرند که خیام شاعر با خیامی فیلسوف ِمعروف دو شخص جدا هستند؛ چنان‌که استاد سیدمحمد محیط طباطبایی در مقاله‌ای تحت عنوان «از عمر خیامی حکیم تا علی خیام شاعر» که در نشریۀ گوهر در سال ۱۳۵۲ منتشر شد با انبوهی از شواهد و ادلۀ متقن [که خارج از فرصت این مقال است] ثابت کرده که رباعیات را شخصی غیر از حکیم عمر خیامی، به نام علی بن محمد بن خَلَف خیام سروده است و می‌نویسد: «در سدۀ هفتم، خیامی بنا به وضعی که برای معرفی او پیش آمده بود به دو کیفیت مختلف شناخته می‌شد. نخست، عمر خیامی در پیش خواجه نصیر و ابن اثیر، حکیمی ریاضی‍دان و منجم بود و دوم، عمر خیامِ سرگردان و خام و مردد در معرفت حق و گویندۀ رباعی‌های حیرت‌آمیز و تردیدانگیز در پیش صوفیان که در برخی مدارک، شعر فارسی یا عربی و در بعضی دیگر شعر فارسی و عربی با هم بدو نسبت داده‌اند.

در قرن هفتم، نسبت خیام جای خیامی را می‌گیرد… در قرن هفتم، با ظهور [کتاب] سرگذشت سیدنا، عمر خیام سومی پدید می‌آید که با نظام‌الملک و حسن صباح در مجلس امام موفق نیشابوری هم‌درس [بوده] و بعد، در نیشابور به کمک درآمد دیوانی زندگانی آسوده و مقرون به عیش و نوشی را می‌گذراند. بدیهی است در وجود این خیام [جدیدالحدوث] زمینۀ مناسبی برای [انتساب] رباعیات میگساری [به خیامی] فراهم می‌آید. بدین‌ترتیب عمر خیامی حکیم که دو تن از شاگردان هم‌عصر او ترجمۀ حالش را نوشته‌اند به صورت عمر خیام و ابن خیام شاعر حیرت‌زده و سرکش و گوشه‌نشین و میگسار درمی‌آید که زندگانی واقعی او روز به روز با افسانه‌های جدیدی آمیخته می‌شود و زمینه‌ای مساعد فراهم می ‌آورد تا رشیدی تبریزی سدۀ نهم در باب دهم از طربخانه‌ی خود به معرفی خیام تازه‌ای بپردازد؛ خیامی که با خصوصیات زندگانی عمر خیامی معروف به هیچ‌وجه تطبیق نمی‌کند… .

اسماعیلیان سدۀ ششم و هفتم در شخصیت جدید خیامی دست‌آویزی جهت دعوت و تبلیغ افکار مخصوص خود به‌دست آورده‌اند که او را هم‌شاگرد پیشوای خود سیدنا حسن صباح محسوب داشته‌اند و تا لااقل منشأ تربیت هر دو را از یک منبع و منشأ به حساب آورده باشند. در دورۀ مغول و تیموری که توجه به لذات مادی و سرگرمی با هوای نفس وسیله‌ای برای فراموش کردن غم‌ها و ستم‌ها و الم‌های روزافزون و گریز اندیشه‌های مثبت بود و نقل ترانه‌هایی در زمینه‌های مناسب حال مطبوع طبع خاص و عام شده بود هرچه و از هرکه در این معنی یافته می‌شد به عمر خیام نسبت می‌دادند که از خیامی فیلسوف تنها نام دم‌بُریده‌ای نصیب او شده ولی در سیرت و صورت به درجۀ خیام طربخانۀ رشیدی تغییر ماهیت و تنزل فکری و روحی پیدا کرده بود» (محیط طباطبایی، ۱۳۵۲، ص ۴۸۴-۴۸۷).

چهار سال بعد (۱۳۵۶)، در پی این نگاه جدید و دقیق استاد محیط طباطبائی، استاد دکتر محمدعلی موحد در تعلیقات بر مقالات شمس تبریزی، نوشت: «خیام شاعر رباعی‌گو اصلاً برای کسی مطرح نبود و آن خیام مورد تکریم و بزرگداشت خاص و عام، خیامِ حکیم و عالم و منجم بود که به روایت [علی بن زید] بیهقی با شمس‌الملوک، خاقان بخارا، بر یک تخت می‌نشست و مقرب ملکشاه سلجوقی بود و سرانجام نیز در حال سجده و مناجات پس از نماز عشاء جان به جان‌آفرین تسلیم کرد»[۴].

از تفاوت عمر خیامی فیلسوف با علی بن خیام شاعر که بگذریم در انتساب همان اشعار میگساری به این شاعر خراسانی (علی بن خیام) هم دچار ابهام‌های جدید هستیم. برخلاف فیتز جرالد، بعضی از دیگر مترجمان رباعیات، در این انتساب شک جدی دارند. گرچه از مترجمان رباعیات منسوب به خیام، بیش از همه، ادوارد فیتز جرالد را می‌شناسیم، اما این بدان معنا نیست که او دقیق‌ترین و بهترین ترجمه را ارائه داده است. محققان بر این نظرند که از میان خیل مترجمان این رباعیات، یکی از دقیق‌ترینِ آن‌ها، میِ گلفام ترجمۀ منظوم رباعیات منسوب به خیام به زبان سراییکی[۵] به قلم دکتر مِهر عبدالحق است که نخستین‌بار در سال ۱۹۷۳م، در ملتان پاکستان چاپ و منتشر شد.

در این ترجمه، ۳۱۳ رباعی منسوب به خیام نقل شده و سپس، در زیر هریک، ترجمۀ منظوم آن آمده است (مصطفوی، ۱۳۸۰، ص ۶۴). مترجم – که ظاهراً از دقت‌نظر فوق‌العادۀ علمی برخوردار بوده – پس از بررسی کلیۀ نسخ شناخته‌شدۀ رباعیات منسوب به خیام تنها این ۳۱۳ رباعی را اصیل دانسته و با تعجب بیان داشته که در این نسخه‌ها، هرچه تاریخ استنساخ نسخه به زمان ما نزدیک‌تر می‌شود بر تعداد رباعیات منسوب به خیام در دَواوین افزوده می‌گردد. بیش‌ترین تعداد ۸۰۱ رباعی است که نسخۀ آن در کتاب‌خانۀ کمبریج انگلستان نگه‌داری می‌شود و به سال ۱۱۹۵ق، نوشته شده است. مهر عبدالحق می‌گوید با توجه به تعدد و تفاوت رباعیات خیام در نسخه‌های مختلف (نسخۀ قدیمی ایران – ۶۰۲ق؛ نسخۀ قدیمی انگلستان – ۶۵۸ق؛ نسخۀ بابگوری پرشاد سکینا لکهنو هندوستان – ۸۲۶ق؛ نسخۀ پاریس – ۸۵۲ق؛ نسخۀ قسطنطنیه – ۸۶۱ق؛ نسخۀ قسطنطنیه – ۸۶۴ق؛ نسخۀ بادلیان[۶] – ۸۶۵ق؛ نسخۀ مملوکۀ سیدسلیم لاهور – ۸۶۸ق؛ نسخۀ کتاب‌خانۀ ملی پاریس -۸۶۹ق؛ نسخۀ مملوکۀ سیدنجیب اشرف ندوی – ۹۱۱ق؛ نسخۀ کتاب‌خانۀ ملی پاریس – ۹۲۰ق؛ نسخۀ اساسی چاپ‌خانۀ کاویانی برلن – ۹۰۰ق؛ نسخۀ اساسی چاپ‌خانۀ کاویانی برلن – ۹۳۱ق؛ نسخۀ کتاب‌خانۀ خاورشناسی پتنا – ۶۱۳ق؛ نسخۀ کتاب‌خانۀ دانشگاه کمبریج انگلستان – ۱۱۹۵ق» مشخص کردن دقیق رباعیات اصیل که مورد قبول صاحب‌نظران نیز قرار گیرد، کاری دشوار است.

وی از این‌که نتوانسته نسخۀ قابل اعتمادی از رباعیات اصیل برای ترجمه به‌دست آورد، اظهار تأسف کرده (مهر عبدالحق، ص ۷۵) و حتی متن مصحَّح محمدعلی فروغی و دکتر قاسم غنی سبزواری را از جهت اعتبار علمی مورد نقد جدی قرار می‌دهد و شواهد فراوان درون‌متنی بر عدم اعتبار برخی رباعیات آن ارائه می‌دارد. مثلاً رباعی‌های شمارۀ ۸۷ و ۸۸ نسخۀ فروغی و غنی را از لحاظ مضمون با هم مقایسه می‌کند و می‌گوید موضوع هر دو رباعی یکی است. ذوق و سلیقۀ شاعر در رباعی دوم برتری دارد و بنابراین یکی از دو رباعی (احتمالاً رباعی نخست) که در نسخۀ فروغی آمده الحاقی است: «گویند بهشت و حورعین خواهد بود / آن‌جا می و شیر و انگبین خواهد بود / گر ما می و معشوق گزیدیم چه باک / چون عاقبت کار چنین خواهد بود» (چاپ فروغی و غنی، ص ۹۲) و «گویند بهشت و حور و کوثر باشد / جوی می و شیر و شهد و شکّر باشد / پر کن قدح باده و بر دستم نه / نقدی ز هزار نسیه خوش‌تر باشد» (همان، ص ۹۳).

البته باید اذعان داشت که محمدعلی فروغی در مقدمۀ رباعیاتی که مشترکاً با قاسم غنی به چاپ رسانده‌اند نوشته‌ است: «باید تصریح کنم این رباعی‌ها که ما اختیار کرده و به نام خیام قلمداد می‌کنیم مدعی نیستیم که به‌طور یقین از خیام است یا این‌که رباعیات خیام منحصر به این است که ما فراهم آورده‌ایم. به نظر ما، این‌ها از نوع سخن حکیم نیشابور است و می‌تواند کلام او باشد (مقدمۀ فروغی بر رباعیات حکیم خیام نیشابوری، ۱۳۲۰، ص ۶۷-۶۸). دربارۀ نسخۀ قزوینی هم، رباعی‌های شمارۀ ۱۱ و ۳۶ آن نسخه را که به صورت زیر ضبط شده‌اند با هم می‌سنجد: «ای آمده از عالم روحانی تفت / حیران شده در پنج و چهار و شش و هفت / مِی خور چو ندانی از کجا آمده‌ای / خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت» (چاپ قزوینی، ص ۷۳) و «دریاب که از روح جدا خواهی رفت / در پردۀ اسرار خدا خواهی رفت / مِی نوش ندانی از کجا آمده‌ای / خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت» (همان، ص ۸۰). مهر عبدالحق دربارۀ این دو رباعی اظهار نظر می‌کند که تکرار کامل مصراع چهارم در هر دو دلیل این است که باید آن‌ها از دو شاعر مختلف (که شاید هیچ‌کدام خیام نباشند) باشد.

مهر عبدالحق اصیل‌ترین نسخۀ رباعیات را نسخۀ سیدسلیمان نَدوی می‌داند که به سال ۸۶۵ق، در تبریز نگارش یافته و فقط ۱۵۸ رباعی دارد (مهر عبدالحق، ص ۷۶). سه نسخۀ خطی دیگر در جهان پراکنده‌اند که کم‌ترین تعداد رباعی را دارند و دقیقاً هرسه، ۱۴۳ رباعی است: یکی در کتاب‌خانۀ مملوکۀ سیدسلیم صاحب لاهور (۸۶۸ق)؛ نسخه‌ای در شهر پتنای هندوستان معروف به نسخۀ مملوکۀ سیدنجیب اشرف ندوی (۹۱۱ق) و نسخۀ دیگری در کتاب‌خانۀ ملی پاریس (۸۶۹ق) (همان‌جا).

در این نوشتار، نخست به تفاوت حکیم عمر خیامی فیلسوف و ریاضی‌دان و علی بن خیام شاعر پرداختیم و سپس، به تشکیک در انتساب رباعیات به شاعری واحد. اکنون لازم است به میزان اصالت ترجمۀ فیتز جرالد از رباعیات بپردازیم. گرچه ترجمۀ فیتز جرالد ترجمۀ مشهوری است اما چند نکته دربارۀ آن، مغفول مانده است. فیتز جرالد که یک لرد لیبرال‌مسلک لولی‌مشرب انگلیسی دوران ملکه ویکتوریا (۱۸۱۹-۱۹۰۱م) بود در سال ۱۸۵۷م[۷]، در نامه‌ای به کاول می‌نویسد: «برای من مایۀ سرگرمی است که در آثار شاعران ایرانی، آزادانه دست برم؛ چراکه، به باور من، اینان چندان مایه‌ای از شاعری ندارند که انسان نگران چنین دخل و تصرف‌هایی باشد و در واقع، نیازمند اندکی هنر هستند که کار آنان را سر و سامانی بخشد[۸]» (Lefever, 1992, p 80). این اظهارنظر کوتاه این انگلیسی متکبر مغرور از پیروزی کمپانی بر هند تضعیف‌شده و تبعید بهادرشاه ظفر، آخرین پادشاه گورکانیان، به برمه (میانمار امروز) و خَلف یونانیان از خود راضی و رومیان سلطه‌جو و متکبر از پیامدهای ایدئولوژیک راهبرد وی در ترجمۀ رباعیات پرده برمی‌دارد و نگاه تحقیرآمیز وی به فرهنگ مقصد را برملا می‌کند. فیتز جرالد به بریتانیای قرن نوزدهم، عصر سلطنت ملکه ویکتوریا، تعلق دارد. در آن روزگار، بریتانیا از منظر سیاسی و نظامی امپراتوری قدرتمندی بود که بخش‌های عظیمی از این کرۀ خاکی، ازجمله شبه‌قارۀ هند، استرالیا و کانادا را زیر سیطرۀ استعماری خود داشت و مردم کشور او بر خود می‌بالیدند که «آفتاب بریتانیا هیچ‌گاه غروب نمی‌کند» و این اقتدار استعماری تا جنگ جهانی دوم تداوم داشت (غضنفری، ۱۳۹۰، ص ۱۵). به تعبیر عدنان عبدالله (۱۹۹۹, p 12) او خیام را شاعری «متعلق به دیگرانی می‌پندارد که نه از چندان فرهنگی برخوردارند و نه چندان فرهیخته‌اند و درنتیجه، به سنت ادبی چندان ارزشمندی هم منسوب نیستند» که البته نگاهی است کوچک‌انگارانه، قومیت‌مدار و سلطه‌جویانه. فیتز جرالد نه‌تنها به ادبیات و شعر پارسی به دیدۀ تحقیر می‌نگرد، که این نگاه استعماری و کوچک‌انگارانۀ او شامل ادبیات سراسر قارۀ آسیا هم می‌شود[۹] (غضنفری، ۱۳۹۰، ص ۱۵-۱۶). وی در سال ۱۸۶۳م، پس از مطالعۀ آثار ویرژیل، شکسپیر و دانته اظهار داشته است: «شاعران شرقی مسخره به نظر می‌رسند» (یوحنان، ۱۳۸۶، ص ۱۳۹). وی به کاول می‌نویسد: «قطعاتی از حافظ را بسیار دوست دارم. بدون شک او با یکی دو ایرانی دیگر در کنار وی، در کل ادبیاتِ بی‌ارزش منطقۀ آسیا، استثناء به‌شمار می‌روند» (همان‌جا).

در اواخر قرن نوزدهم، پس از معروفیت فیتز جرالد و نامور شدن خیام در اروپا، ادوارد هرون آلن این پرسش کلیدی را مطرح کرد که: «آیا عمر خیام باعث شهرت فیتز جرالد شده و یا فیتز جرالد باعث آوازۀ نام خیام در اروپا شده است؟» (یوحنان، همان، ص ۲۹۱). در پاسخ به این پرسش، یوحنان می‌نویسد: «جای تردید است که نامه‌های زیبای فیتز جرالد به دوستانش و یا ترجمه‌های او از متون کلاسیک یونانی … به او جایگاهی در تاریخ ادبیات می‌بخشید؛ او این جایگاه را مرهون خیام است». شاید راز ماندگاری ترجمۀ فیتز جرالد و از میدان رقابت راندنِ ترجمه‌های دیگری که پس از وی از رباعیات خیام شده است هم در همین نکته نهفته باشد: ترجمه‌ای بیشتر باب ذوق و طبع و ایدئولوژی مردمان مغرب‌زمین، که در عین حال، با چاشنی‌ای از شرق هم آمیخته است (غضنفری، همان، ص ۱۶). لِفِویر (۱۹۹۲, p 70) می‌نویسد: «اگر فرهنگی خاص، در مقام قیاس با فرهنگ‌های دیگر، خود را اصل قرار دهد، از مصادرۀ متونی که در آن فرهنگ‌ها پدید آمده‌اند پروایی نخواهد داشت؛ چنان‌که هِردِر[۱۰] در مورد برگردان آثار هومر به زبان فرانسه با تأسف می‌گوید: هومر را می‌باید هم‌چون اسیری جنگی به فرانسه بُرد و لباسی مطابق سلیقۀ فرانسویان بر تن وی کرد، که در چشم فرانسویان آزاردهنده نباشد». پس جای شگفتی نیست که ادوارد فیتز جرالد هم در مقام عضوی از این فرهنگ، با غرور تمام اعلام می‌دارد: «برای من مایۀ بسی سرگرمی است که در آثار شاعران ایرانی آزادانه دست برم» (غضنفری، همان، ص ۲۰).

نهایت آن‌که، به قول استاد محیط طباطبائی «موسیو براسو، سرپرست مدرسۀ آلیانس اصفهان، … که تربیت را بهانۀ تجارت ساخته بود جهانی را پر از قلمکاری‌های کار نصف جهان کرد که خیامی بر آن‌ها با ریش سفید و دستار کلان، جام باده را از دست شاهدی جوان و شوخ گرفته و حریصانه می‌نوشد. این صورت‌های قلمکاری هم سند تازه‌ای بر اثبات تغییر ماهیت و کیفیت روحی حکیم ریاضی‌دان به حساب آمد و امروز ما را در برابر خیامی قرار داده است که هرچه در آن، بویی از باده به مشام رسد جاعلی می‌تواند به او نسبت بدهد» (محیط طباطبائی، ۱۳۵۲، ص ۴۸۷).

امید است که ایرانیان شریف و خداجوی، با استشمام بوی تعفن متکبرانه نواده کرامول جلاد که هنوز از فراز دهه ها، روح لطیف آنها را آزار می دهد، با توجه بیشتری به ترهات این مترجم مفسر قدرت نظر نمایند.

منابع:

بیهقی، علی بن زید (۱۳۹۰). تتمه صوان الحکمه، تهران، دانشگاه علوم پزشکی ایران.

خیام، عمر بن ابراهیم (۱۳۴۳). طربخانه، به‌تصحیح جلال‌الدین همایی، تهران، انتشارات انجمن آثار ملی.

شمس تبریزی (۱۳۵۶). مقالات، با مقدمه و تنقیح و تعلیق محمدعلی موحد، تهران، دانشگاه صنعتی شریف.

غضنفری، محمد (۱۳۹۰ – بهار). «تغییر سپهر گفتمان در برگردان انگلیسی فیتز جرالد از رباعیات خیام»، نشریۀ مطالعات زبان و ترجمه، ش ۴، ص ۱ – ۲۴٫

لؤلؤیی، پروین (۱۳۷۴ – زمستان). «ادوارد فیتز جرالد و ادبیات فارسی: پژوهشی در فن ترجمه و ادبیات تطبیقی»، فرهنگ، ش ۱۶، ص ۱۶۱ – ۱۹۲٫

محیط طباطبائی، سیدمحمد (۱۳۵۲-تیر). «از عمر خیامی حکیم تا علی خیام شاعر»، گوهر، ش ۶، ص ۴۷۹-۴۸۷٫

مصطفوی سبزواری، رضا (۱۳۸۰ – زمستان)، «دو ترجمۀ سراییکی ناشناخته از رباعیات خیام و نقد و بررسی آن‌ها»، نامۀ پارسی، ش ۲۳، ص ۶۱-۷۳٫

موحد، محمدعلی، ۱۳۵۶ (تعلیقات بر مقالات شمس تبریزی) ← شمس تبریزی.

همایی، جلال‌الدین (مقدمه بر طربخانه) ← خیام، ۱۳۴۳٫

یوحنان، جان د. (۱۳۸۶). گسترۀ شعر پارسی در انگلستان و امریکا، ترجمۀ احمد تمیم‌داری، تهران، روزنه.

Adnan, Abdullah (1999). “Aspects of Ideology in Translating Literature”, Babel, 45 (1), p 1-16.

Arberry, Arthur John (1958). The Romance of Rubaiyat, London.

Lefever, A. (Ed). (1992). Translation / History/ Culture: A Sourcebook, London & NewYork, Routledge.

انتهای پیام/

لینک کوتاه : https://tahlilerouz.ir/?p=2881

برچسب ها

ثبت دیدگاه

  1. هرچی درباره ی خیام باشد خوب و جذاب است مخصوصا اگر شخصیت های ممتازی مثل ولایتی تهیه کرده باشند

قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.